شبهه: آیا سلمان فارسی مؤلف قرآن است؟
از بزرگترین دروغها و بهتانهای ملحدین، نصاری و اسلامستیزان این است که میگویند: سلمان فارسی(رضی الله عنه)، معلم پیامبر(صلی الله علیه وسلم) بوده و به ایشان قرآن را میآموخته است و او نیز آن را به زبان عربی بر میگردانده و سپس به الله متعال نسبت میداده است!!
آنها با ادعای اینکه سلمان، قرآن را به پیامبر(صلی الله علیه وسلم) تلقین نموده میگویند: قرآن خود گواه است که مقصود از دیکته کردن داستانهای فارسی بر محمد(صلی الله علیه وسلم) همان سلمان فارسی میباشد و به این آیه استناد میکنند:
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ»
آنها میگویند:
«سلمان فارسی(رضی الله عنه) اسلام آورد و از صحابه(رضی الله عنهم) بود، و او همان کسیست که به هنگام محاصرهی مدینه، پیشنهاد حفر خندق را داد و محمد(صلی الله علیه وسلم) نیز توصیهی او را به اجرا درآورد، و سلمان(رضی الله عنه) همان کسیست که در غزوهی ثقیف در طائف به محمد(صلی الله علیه وسلم) پیشنهاد استفاده از منجنیق را داد. و عربها، محمد(صلی الله علیه وسلم) را متهم کردند که سلمان(رضی الله عنه) است که به او در تألیف قرآن یاری میرساند و محمد بسیاری از داستانها و عبارتهای قرآن را از او گرفته است، و با اینکه محمد(صلی الله علیه وسلم) گفته: سلمان(رضی الله عنه)، عجمی و غیر عرب است و قرآن به زبان عربی میباشد اما این امر، مانع این نیست که معانی قرآن از سلمان(رضی الله عنه) باشد و شکل و قالب موجود در اسلوب عربی آن از محمد(صلی الله علیه وسلم) باشد».
این کذابان بهتانزن در این ادعا دروغ میگویند که قرآن گواه اینست که منظور از دیکتهکنندهی داستانهای فارسی بر رسولخدا(صلی الله علیه وسلم) در واقع سلمان فارسی(رضی الله عنه) است، و اینکه او همان أعجمی مورد نظر در این آیه است که:
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ»
هیچ یک از علمای مسلمان نگفته که این آیه در مورد سلمان فارسی(رضی الله عنه) نازل شده است چرا که سورهی نحل، مکی است حال آنکه سلمان(رضی الله عنه) در وقت نزول آن اصلا مسلمان نبوده است بلکه او پس از هجرت در مدینه اسلام آورد. و صحیح و راجح اینست که منظور از این آیه، برخی بردگان عجمی در مکه میباشد.
واحدی در «اسباب النزول» و طبری در تفسیر خود از عبدالله بن مسلم حضرمی روایت نمودهاند که: آنها دو برده غیر یمنی داشتند که کودک بودند و به یکی از آن دو «یسار» و به دیگری «جَبر» میگفتند. آن دو تورات میخواندند و رسولخدا گاها نزد آنها مینشست. بنابراین کفار قریش گفتند: او به این دلیل نزد آن دو مینشیند تا از آن دو بیاموزد، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود که:
«لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ».
محمد بن اسحاق در «سیره» میگوید: آن غلام نصرانی به نام جَبر، بردهی برخی از بنیحضرمی بود. و عکرمه و قتاده گویند: نام او «یعیش» بود. و ابنعباس گوید: نامش «بلعام» بود.
پس از اینکه حافظ ابنکثیر(رحمه الله) اختلاف در نام این غلام عجمی را بیان میدارد گوید: «و ضحاک بن مزاحم گوید: او سلمان فارسی(رضی الله عنه) است، اما این، قول ضعیفی میباشد چرا که این آیه، مکی است در حالیکه سلمان(رضی الله عنه) در مدینه اسلام آورده است».[1]
و ابنکثیر(رحمه الله) در تفسیر آن آیه میگوید: «خداوند متعال از مشرکان خبر میدهد که دروغ و بهتان و افترایی که بر زبان میرانند اینست که در واقع کسی که قرآن را به محمد(صلی الله علیه وسلم) یاد میدهد یک بشر است .. و به مردی عجمی در بین خود اشاره میکنند که غلام برخی از قریشیان میباشد که در کنار صفا فروشندگی میکرد، و رسولخدا(صلی الله علیه وسلم) گاها نزد او مینشست و مقداری با او سخن میگفت حال آنکه این شخص، عجمی بود و عربی نمیدانست یا اینکه بسیار کم عربی بلد بود، به اندازهای که جواب مخاطب خود را بدهد، به همین دلیل خداوند متعال بهتان و افترای آنها را ردّ نموده و میفرماید:
«لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ»
یعنی قرآن، زبان عربی روشن است، پس کسیکه این قرآن را در نهایت فصاحت و بلاغت و شیوایی و معانی کامل و شامل آن آورده که کاملتر از تمام کتابهایی است که بر بنیاسرائیل نازل شده چگونه آن را از مردی عجمی یاد میگیرد؟ هرکس که ذرهای عقل در سر داشته باشد چنین سخنی بر زبان نمیآورد…».
این اسلامستیزان دو دروغ بزرگ بر زبان آوردهاند:
دروغ نخست آنگاه است که ادعا دارند رسولخدا(صلی الله علیه وسلم) این قرآن را از مردی عجمی اخذ نموده است حال آنکه برای ردّ این ادعا، بلیغتر و شیواتر از این آیه سراغ نداریم که میفرماید:
«لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ».
و دروغ دوم هنگامی است که ادعا کردند که این شخص عجمی در حقیقت سلمان فارسی(رضی الله عنه) است، آنها به این دلیل این سخن را بر زبان میرانند که به قرآن و سیره و تاریخ و اساسیات پژوهش علمی بیطرفانه و پاک، جاهل هستند.
آنها جاهل هستند چون نمیدانند سورهی نحل مکی است و جاهل هستند چونکه نمیدانند اسلام آوردن سلمان فارسی(رضی الله عنه) در مدینه بوده است. و نیز کینهتوز و متعصب و مغرض هستند، و دست به مغالطه میزنند آنگاه که مدعی میشوند که سلمان فارسی(رضی الله عنه) به رسولخدا(صلی الله علیه وسلم)، علوم و داستانها و اخبار و معانی را به زبان فارسی میآموخت و پیامبر(صلی الله علیه وسلم) هم آنها را از او دریافت میداشت، و در قالب زبان عربی (قرآن) در میآورد چنانکه میگویند: (اما این امر، مانع این نیست که معانی قرآن از سلمان(رضی الله عنه) باشد و شکل و قالب موجود در اسلوب عربی آن از محمد(صلی الله علیه وسلم) باشد)
درضمن سلمان فارسی(رضی الله عنه) در امور جنگی آگاه و وارد بود به همین دلیل اوست که به پیامبر(صلی الله علیه وسلم)، پیشنهاد حفر خندق را در سال پنجم هجری داد آنگاه که احزاب کفار به مدینه یورش بردند، چنانکه از وجود این خندق غافلگیر شدند؛ خندقی که پیشتر با آن آشنایی نداشتند، کما اینکه به رسولخدا(صلی الله علیه وسلم) پیشنهاد هدف قرار دادن طائف بهوسیلهی منجنیق را در سال هشتم هجری داد.
[1]. (تفسیر ابنکثیر 2/567)
نظرات بسته شده است.