شبهه: آیا عادلانه است که خداوند عدهای را گمراه کند و سپس به سبب گمراهی، آنان را مجازات نماید؟!
الله متعالی میفرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (قصص/56)
«ای محمد، تو نمیتوانی هر که را که دوست داشته باشی هدایت کنی، ولی خداست که هدایت میکند هر کسی را که بخواهد…».
آقای بهرام مشیری در یکی از کلیپهایی که در وبسایت youtube موجود میباشد، به آیه فوق اشاره میکند و سپس بیان میکند که: «…اگر هدایت و گمراهی به دست خدا است، پس دیگر به رسالت پیامبران چه نیازی است؟ پس کار پیامبران بر عبث بوده؛ زیرا خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند و هر که را بخواهد گمراه میکند…».
پاسخ:
لازم به اشاره است که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر میکنند. گاه نیاز است که برای فهم یک آیه به آیات دیگر نیز مراجعه کنیم. درست است که هدایت و گمراهی آدمیان بدست خداوند است، اما خداوند در قرآن بیان میکند که چه انسانهایی را هدایت و چه انسانهایی را گمراه میکند. کاش نیازی به بیان این نکته نبود که این شبهه از جهل آقای مشیری نسبت به قرآن سرچشمه گرفته است. در ادامه مطلب، ما این ادعای خود را ثابت میکنیم.
در هدایت فرد، دو امر مورد توجه است: 1- رساندن دین و دعوت دادن فرد به آن. 2- اینکه آن فرد، تعالیم ارائه شده را بهعنوان حقیقت بپذیرد به گونهای که عقل و قلب او را قانع و آرام سازد و روح او بدان متمایل شود.
وظیفه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فقط ارائه اسلام به افراد بوده ولی نمیتوانست مردم را به پذیرفتن عقیده وادار کند. پیامبران نمیتوانستهاند در روح مردم دخل و تصرفی داشته باشند و آنان را از درون، به دینشان متمایل بکنند. پس وظیفه پیامبران در مورد اول خلاصه میشود. ولی مورد دوم به اراده خداوند است. ولی نه به این معنی که خداوند از روی اجبار، شخصی را هدایت و شخصی دیگر را گمراه کند بدون آنکه شخص در آن تاثیری داشته باشد. قرآن علت هدایت افراد را، تلاش و استحقاق و شایستگی معرفی میکند. به عبارت دیگر اعمال و رفتار یک شخص عامل هدایت و یا گمراهی همان شخص میباشد. آیات زیر بیانگر این موضوع است:
«…اِنَّ اللّٰهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰلِمِیْنَ» (مائده/51)
«…خداوند قوم ظالمان را هدایت نمیکند».
طبق این آیه علت عدم هدایت میتواند ظلم و فساد اشخاص باشد.
«إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ» (زمر/3)
«…خداوند دروغگوی کفرپیشه را هدایت نمیکند».
در این آیه یکی از علتهای عدم هدایت افراد، دروغگویی و کفرپیشه بودن را معرفی میکند.
3- «…فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (صف/5)
(…آنان چون از حق منحرف شدند خداوند دلهایشان را از حق دور داشت و خداوند قوم گناهکاران را هدایت نمیکند).
در آیهی فوق، علت عدم هدایت را انحراف و گناهکار بودن معرفی میکند.
آیاتی از این قبیل در قرآن بسیار زیادند. آیاتی که علت هدایت و گمراهی افراد را، اعمال و افکار خود همان افراد میداند.
و اینک چند آیه در مورد علت هدایت افراد:
1- «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا…» (عنکبوت/69)
«و کسانی که در راه ما به جهاد و تلاش بپردازند ما آنها را به راه خودمان هدایت میکنیم…».
2- «…وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ أَنَابَ» (رعد/27)
«…و (خداوند) هر کسی را که به سوی خدا بازگشت، هدایت میکند).
3- «یَّهْدِیْ بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهٗ سُبُلَ السَّلٰمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِّنَ الظُّلُمٰتِ اِلَى النُّوْرِ بِاِذْنِهٖ وَ یَهْدِیْهِمْ اِلٰى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیْمٍ» (مائده/16)
«خداوند بهوسیله آن (کتاب) کسانی را به راههای أمن و امان هدایت میکند که جویای خشنودی او باشند، و با مشیت و فرمان خود، آنان را از تاریکیها بیرون میآورد و به سوی نور میبرد و ایشان را به راه راست رهنمود میکند».
پس نتیجهگیری بدین صورت است که وظیفه پیامبران، ابلاغ و معرفی دین است ولی هدایت به دست خداوند است و خداوند کسانی را هدایت میکند که لیاقت و شایستگی از خود نشان دهند و کسانی را گمراه میکند که با اعمالشان، لوازم گمراه شدن را در خود بوجود آورند.
برای تکمیل بحث، اجازه دهید گوشه چشمی به آثار پربار!!! استاد اسلام شناس!!! جناب پروفسور استاد مسعود انصاری!!! داشته باشم. چراکه در مورد مباحث فوق، سخنانی دارند. گاهی اوقات که آثار این جناب را مطالعه میکنم، ناخودآگاه به یاد این جملهی عربی میافتم که میگوید:
(الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء)
«حمد مخصوص الله است. همان که دشمنان ما را از احمقها قرار داد».
گویا ایشان بیشتر به فکر حجیم و پر برگ کردن کتب خود بودهاند، تا به قوت استدلال. میتوانم بگویم که کتب ایشان، بزرگترین شاهد بر جهل ایشان نسبت به اسلام و قرآن است و ما به خواست خداوند به مرور زمان جهل ایشان و امثال ایشان را از لابه لای کتبشان به اثبات میرسانیم.
مسعود انصاری در کتاب بازشناسی قرآن در صفحات 228 الی 235 مطالبی را ذکر میکند که به موضوع ما مرتبط است. از این جهت مناسب دانستم که در این مقاله به آنها پاسخ دهم.
ایراد ایشان در مورد این موضوع است که طبق آیات قرآن، هدایت و گمراهی افراد بدست خداوند است. پس انسانها نمیتوانند در سرنوشت خود تاثیر داشته باشند. با این حال چرا باید پاداش یا مجازات داده شوند؟
مسعود انصاری مینویسد:
«در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که خداوند را از یک ذات مکانیکی، غیر قابل انعطاف و گمراه کننده نشان میدهد و بهعلاوه با وصفی که از مشیتهای الهی میکند، نه تنها به طور مستقیم صفت عادل را از ذات الهی سلب میکند، بلکه تئوریهای علمی «جرم شناسی»، «جزا شناسی»، «اصلاح مجرمین»، «بازسازی شخصیت تبهکاران» و غیره را به کلی دگرگون میسازد».[1]
وی در ادامه مینویسد:
«از طرف دیگر آیات مذکور در قرآن این طرز فکر را برای انسان بوجود میآورد که کیفیت ذهنی انسان در اعمال و رفتار و یا رستگاری او مطلقا نقشی ندارد، بلکه انسان مانند یکی از ادوات نمایش خیمه شب بازی است که همانطور که ادوات مذکور بنا به ارادهی نمایشگر خیمه شب بازی حرکت میکنند، انسان نیز از خود اراده و اختیاری ندارد و هر عملی که اعم از خوب یا بد مرتکب شود، یا از ارتکاب آن خودداری میکند، اراده و اختیار آن در دست خداست»[2]. و در ادامه مینویسد:
«بدیهی است که آیات مذکور، ناقض تئوریهای بهشت و دوزخ نیز خواهد بود، زیرا اگر انسان در اعمال و رفتاری که مرتکب میشود از خود اراده و اختیاری نداشته باشد، معلوم نیست چرا باید به آتش دوزخ سوخته شود».[3]
جناب استاد!!! برای اثبات سخنان خود به آیاتی از قرآنکریم استدلال میکند که ما برخی را نقل کرده و سپس پاسخ میدهیم.
1- «… وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» (نساء-143)
«…و هر که را خداوند سرگشته و گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت».
مسعود انصاری متصور شده است که این آیه نشان میدهد که خداوند انسان را از سر جبر گمراه میکند. بدون اینکه انسان اختیاری داشته باشد. ولی اثبات خواهیم کرد که این آیه نه تنها شاهدی بر سخنان ایشان نیست بلکه به طور کامل سخنان ایشان را رد و خنثی میکند. ما در قسمت قبل از این مقاله بیان کردیم که سبب هدایت یا گمراهی انسان بدست خداوند در گرو اعمال خود انسان است.
اگر آقای انصاری آیات قبل از آیهی فوق (آیات 139 الی 142) را مطالعه میکردند، متوجه میشدند که چرا خداوند آنها را گمراه کرده است. این آیه در مورد منافقین است. خداوند در آیات قبلی آنان را معرفی میکند و رفتارهای آنها را بیان مینماید. طبق آیات مذکور منافقان افرادی هستند که به جای مؤمنان، کافران را به دوستی میگیرند (آیه: 139). آیات خدا را به بازیچه میگیرند (آیه: 140). در صورت پیروزی مؤمنان با مؤمنانند و در صورت پیروزی کافران، با کافرانند و دو را هستند (آیه: 141). میخواهند خدا را فریب میدهند. در نماز سست و بیحالند و برای مردم ریا میکنند. خدا رااندک یاد میکنند و عبادت خدا را جزاندکی انجام نمیدهند. (آیه: 142)
منافقان اینگونه صفتها و رفتارهایی داشتهاند که خداوند در آیه 143 مهر بر گمراهی آنها میزند پس گمراهی آنها در قبال اعمالی بوده است که انجام میدادهاند. جالبتر اینکه اگر آیات 145 و 146 را مطالعه کنیم، خداوند میفرماید:
«إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» (نساء-145-146)
«بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت. مگر کسانی که توبه کنند و برگردند و به اصلاح بپردازند و به خدا متوسل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا کنند. پس آنان از زمرهی مؤمنان خواهند بود و خداوند به مؤمنان پاداش بزرگ خواهد داد».
خداوند در این آیات میفرماید که اگر همان منافقان توبه کنند و به اصلاح بپردازند، از زمرهی مؤمنان خواهند شد و از اهل نجات خواهند شد.این آیه به صراحت نشان میدهد که خداوند در صورتی آن منافقان را هدایت میکند که آنان رفتارهای خود را تغییر دهند. پس هدایت آنان نیز در گرو رفتار خود آنان خواهد بود. ولی آقای مسعود انصاری چشمان خود را بر روی این آیات قبلی و بعدی که توضیح دهندهی آن آیه هستند، بسته است. خود همین یک آیه، مبنای هدایت و گمراهی اشخاص را مشخص میکند و به طبع آن تمامی تئوری آقای انصاری را رد میکند.
2- «…فَإِنَّ اللَّهَ یضِلُّ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ…» (فاطر/8)
«…خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مینماید…» اگر کل آیهی مذکور را مورد مطالعه قرار دهیم، بهتر میتوانیم آیه را درک نماییم:
«أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یضِلُّ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یصْنَعُونَ» (فاطر/8)
«آیا کسی که عملهای بدش در نظرش زینت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مینماید. پس خود را با غم و غصهی آنان هلاک مکن. خدا بس آگاه از کارهائی است که میکنند».
خداوند در این آیه در مورد افرادی که اعمال بدشان در نظرشان آراسته شده است، صحبت میکند. خداوند آنها را گمراه کرده است. اما سؤالی مطرح میشود و آن اینکه چه کسانی اعمال بدشان در نظرشان خوب جلوه میکند؟ و آنها چه گناهی دارند که اعمال بدشان در نظرشان خوب جلوه میشود و در نتیجه با انجام آن اعمال بد وارد جهنم میشوند؟ خداوند به این سؤال پاسخ میدهد:
«إِنَّ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَینَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یعْمَهُونَ» (نمل/4)
«بیگمان کسانی که به آخرت ایمان ندارند، ما اعمالشان را در نظرشان میآرائیم و ایشان سرگردان بسر میبرند».
پس عدم ایمان به آخرت، نتیجهاش این است که اعمالشان در چشمشان خوب جلوه میکند و از اعمال خود راضی هستند. و سپس بدین دلیل خداوند آنها را گمراه میکند. پس گمراهی آنان نیز به دلیل عمل خود آنها بوده است.
3- «مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِی لَهُ وَیذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ» (اعراف/186)
«خدا هرکه را گمراه سازد، هیچ راهنمائی نخواهد داشت، و خداوند آنان را رها میسازد تا در طغیان و سرکشی خود سرگردان و ویلان شوند».
آقای انصاری در ترجمهی آیه به انحراف رفته است. ایشان در ترجمهی جملهی «وَیذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ» مینویسد:
«خدا چنین شخصی را در حیرت و ضلالت سرگردان خواهد کرد».
ایشان با این ترجمه میخواهند بقبولانند که خداوند بدون دلیل آنها را در سرگردان رها خواهد کرد. در حالی که معنای درست این است که خداوند آنان را در سرکشی و طغیانشان رها میکند. از این جمله میتوان فهمید که آنان خود در طغیان و سرگردانی بودهاند و خداوند آنها را رها کرده است و مهر گمراهی بر آنان زده است. پس باید فرد اول در طغیان و سرکشی باشد تا خداوند آنها را در سرکشی شان رها کند و گمراه نماید. اگر آقای انصاری آیات قبل از این آیه را میخواند، متوجه میشد که آنان چه کسانی هستند که خداوند آنها را گمراه کرده است. آنان آیات خدا را تکذیب میکردهاند (اعراف182) با این حال خداوند به آنان مهلت داده است تا شاید برگردند (اعراف183). آنان در مورد نبوت پیامبرفکر نمیکردند که چگونه میتواند او دیوانه باشد(اعراف184). عدم تفکر در خلقت و مرگ و عدم ایمان آنان از نشانههای آنان است(اعراف185). پس خداوند به دلیل این اعمالشان، گمراهی آنها را در آیهی 186 بین مینماید.
4- «أَفَلَمْ ییأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا» (رعد/31)
«آیا مسلمانان مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همهی مردمان را هدایت میداد؟!».
آقای انصاری در فهم این آیه دچار اشتباه شده است. این آیه بیان میکند که خداوند اجباری در هدایت مردم به کار نبرده است و به اختیار آنان است. در ادامهی آیه جملهای میآید که آقای انصاری آن را ذکر نکرده است زیرا آن جمله تمامی تئوری و ایراد آقای انصاری را خنثی میکند. خداوند در ادامهی آیه میفرماید:
«…أَفَلَمْ ییأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلَا یزَالُ الَّذِینَ كَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا…» (رعد/31)
«…آیا مسلمانان مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همهی مردمان را هدایت میداد؟! پیوسته کافران به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند…».
این جمله از آیه به صراحت میگوید که هر آنچه بر سر کافران میآید بر دلیل اعمال خود آنهاست. پس اعمال آنها در سرنوشتشان موثر است.
6- مسعود انصاری در ادامه مینویسد: آیه 43 سوره عنکبوت با متنی عجیب اشعار میدارد:
«وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَمَا یعْقِلُها إِلَّا الْعَالِمُونَ» (عنکبوت/43)
«اینها مثالهائی هستند که ما برای مردم میزنیم، و جز فرزانگان، آنها را فهم نمیکنند.)
در ادامه مینویسد:
«وانگهی آیا خداوند تبارک و تعالی آنقدر غیر منطقی است که بر طبق مدلول آیه 43 سورهی عنکبوت، به نحوی برای بندگانش مثل میزند که فقط افراد دانشمند قادر به فهم و تعقل آن باشند و بدینوسیله سبب خواهد شد آن گروه از بندگانش که دارای فهم عادی بوده و ذهنیتشان از حد متوسط فراتر نرفته است، بعلت عدم فهم احکام الهی به آتش دوزخ بسوزند و یا اینکه خداوند اصولا قادر نیست احکام و فرامین خود را در سطحی نازل کند که برای همگان، یعنی آن گروه از بندگانش نیز که ذهنشان از سطح متوسط فراتر نرفته است، قابل فهم و تعقل باشد. آیا واقعا فرض مشخصات مذکور برای خداوند تبارک و تعالی که قادر مطلق میباشد، منطقی است و اگر اینطور نیست، پس دلایل و جهات نارسائیهای آشکار قرآن چیست؟».[4]
سخن ما این است که تا حدودی حق با جناب انصاری است. بله نارساییهایی وجود دارد اما نه در قرآن بلکه در قوهی تعقل جناب پروفسور انصاری.
حضرت ایشان متصور شدهاند که منظور از این آیه این است که افرادی میتوانند سخنان پروردگار را بفهمند که مثلا ضریب هوشی 150 به بالا و یا دکترا داشته باشند.! درحالیکه این نوع برداشت دلیلی جز جهل و عدم آشنایی ایشان نسبت به قرآنکریم ندارد. برای فهم آیه باید دید که در قرآن علم به چه معنا و به طبع آن، عالم و انسان دانا و دارای علم در قرآن به چه کسانی اطلاق میشود. اگر قرآن را مطالعه نماییم متوجه میشویم که عالم و صاحب علم را کسانی میداند که صاحب بینشی صحیح و دارای قوهی تشخیص درست از نادرست و حق از ناحق میباشند. از دیدگاه قرآن انسان دانا و عالم به کسی گفته میشود که آنطور که شایسته است خدا و خود و جهانش را شناخته و با آنها به گونهی شایسته رفتار مینماید. با هم آیاتی را مرور میکنیم:
1- «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (زمر/9)
«(آیا چنین شخص مشرکی که بیان کردیم، بهتر است) یا کسی که در اوقات شب سجدهکنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول میشود و از آخرت به دور میدارد، و رحمت پروردگار خود را خواستار میگردد؟ بگو: آیا کسانی که میدانند، با کسانی که نمیدانند، برابر و یکسانند؟! تنها خردمندان پند واندرز میگیرند».
طبق آیهی بالا خداوند کسانی را که نسبت به خدا و عبادات دارای افکار و رفتار درستی هستند، دانا و صاحبان خرد معرفی میکند.
2- «وَقَالَ الَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ لَوْلَا یكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیةٌ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَینَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ» (بقره/118)
«آنان که نمیدانند میگویند: چه میشود اگر خدا با ما سخن گوید، و یا اینکه معجزهای برای ما بیاید. کسانی که پیش از آنان نیز بودند همین سخنان ایشان را میگفتند. دلهایشان با هم همانند است. ما آیهها را برای حقیقتجویان آشکار و بیان کردهایم».
آیا در آیهی بالا منظور کسانی که نمیدانند، کسانی است که ضریب هوشی بالایی ندارند؟
3- «یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْها الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ» (منافقون/8)
«میگویند: اگر به مدینه برگشتیم، باید افراد باعزت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بیرون کنند. عزت و قدرت از آن خدا و فرستادهی او و مؤمنان است، ولیکن منافقان نمیدانند».
سؤالی از جناب انصاری میپرسیم: منظور از اینکه منافقان نمیدانند و به عبارتی دیگر عالم نیستند و علم ندارند چیست؟ آیا به این معنی است که آنان دارای فهمهای عادی بودهاند و ضزیب هوشی زیر 150 داشتهاند؟
4- «ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ» (جاثیه/18)
«سپس ما تو را بر آئین و راه روشنی از دین قرار دادیم. پس، از این آئین پیروی کن و بدین راه روشن برو و از هوا و هوسهای کسانی پیروی مکن که آگاهی ندارند».
در آیهی فوق منظور از کسانی که آگاهی ندارند و عالم نیستند، چه کسانی است؟ آیا منظور این است کهای پیغمبر! از کسانی که دارای فهم عادی هستند و ضریب هوشی بالایی ندارند پیروی نکن؟
نتیجه اینکه علم در قرآن به معنی شناخت و بینش صحیح است و عالم کسی است که این بینش را داراست.
مسعود انصاری مینویسد:
«در قرآن در پنجاه مورد خداوند به طور صریح میگوید دلیل اینکه بعضی از ساکنان کرهی زمین ایمان نمیآورند، خواست و ارادهی خود اوست. به عبارت دیگر گروهی از افراد بشر باید به آتش ابدی جهنم سوزانده شوند، زیرا مشیت و اراده الهی بر آن تعلق گرفته است که افراد مذکور ایمان نیاورند».[5]
وی برای اثبات سخن خود به آیاتی اشاره میکند که ما برخی را بیان کرده و پاسخ میدهیم:
1- «وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیكَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یرَوْا كُلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِها حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوكَ یجَادِلُونَكَ یقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (انعام/25)
«برخی از آنان به تو گوش فرا میدهند ولی ما بر دلهایشان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان کری قرار دادهایم. اگر آنان همهی دلائل و نشانههای حق را هم ببینند بدان باور نمیدارند و ایمان نمیآورند. تا آنجا که وقتی برای مجادله به پیش تو میآیند میگویند: اینها جز افسانههای پیشینیان چیز دیگری نیست».
آقای انصاری فقط همین آیه را میبیند و کاری به قبل و بعد از آن ندارد. در حالی که اگر 6 آیهی قبل را ببینیم، متوجه جنایت این افراد میشویم و متوجه میشویم که چرا خداوند آنها را گمراه میکند. این آیات در مورد یهودیان است.
«الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یعْرِفُونَهُ كَمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ * وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَیوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَكُوا أَینَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِینَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» (انعام/20-22)
«آنان در کتاب خود صفات پیامبررا دیده بودند و به همین خاطرخداوند میفرماید که آنان پیامبررا همانطور میشناختند که فرزندان خود میشناختند. با وجود این با پیامبرمخالفت میکردند. خداوند در این آیه میفرماید که علت عدم ایمان آنان این بود که خودشان را از دست دادهاند(انعام-20). جرم بعدی آنان، دروغ بستن بر خداوند و تکذیب آیات او تعالی بود. سپس خداوند آنها را ظالمون خطاب میکند. زیرا با این اعمالشان بر خود ظلم میکردهاند. خداوند نیز قوم ظالمون را هدایت نمیکند. در جایی دیگر خداوند در مورد ظالمین میفرماید:
«…ان الله لا یهدی قوم الظالمین» (مائده-51)
«خداوند قوم ظالمان را هدایت نمیکند».
آیهی 51 سوره مائده به صراحت میگوید که اگر انسانی ظالم باشد، خداوند او را هدایت نمیکند. یعنی انسان اول باید ظالم باشد تا بعد از آن عدم هدایت الهی بر وی صدق کند. طبق آیات 20 تا 23 انعام، آنان ظالم بودند و طبق آیهی 50 مائده خداوند انسان ظالم را هدایت نمیکند. پس نتیجه میگیریم که عدم هدایت آنان نتیجهی عملکرد خود آنان بوده است و لا غیر و خداوند مطابق سنت الهی با آنان برخورد کرده است و نه تنها آنان را هدایت نمیکند بلکه آنان را در گمراهی شان (یعنی آنچیزی که خود آن معاندان میخواهند) همراهی میکند.
بعد از اینکه خداوند در آیات 20 تا 23 انعام ظلمها و لجاجتهای آنها را بیان میکند، در آیه 25 انعام میفرماید که «وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً». و این کاملا درست است و طبق آن چیزی که قبلا گفتیم ناشی از عملکرد خود آنان بوده است.
اما سؤالی ممکن است مطرح شود و آن این است که چرا خداوند کسی را که با لجاجت و ظلمهایی که مرتکب شده است، هدایت نمیکند و علاوه بر آن در گمراهیاش نیز او را همراهی میکند؟ چرا خداوند با این وجو نباید او را هدایت نماید؟
پاسخ این است که خداوند قبل از اینکه مهر گمراهی بر کسی بزند، عوامل یا شرایطی را برای او بوجود میآورد تا شاید باعث بازگشت به سوی خداوند و ایمان و نجات او شود. مثلا خداوند در مورد قوم فرعون میفرماید:
«وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یذَّكَّرُونَ» (اعراف/130)
«ما فرعون و فرعونیان را به خشکسالی و قحطی و تنگی معیشت و کمبود ثمرات و غلات گرفتار ساختیم تا بلکه متذکر گردند». ولی در ادامه میفرماید:
«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا بِمُوسَىٰ وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ * وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیةٍ لِتَسْحَرَنَا بِها فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِینَ * فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ * وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِی إِسْرَائِیلَ * فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَىٰ أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ ینْكُثُونَ * فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنَا وَكَانُوا عَنْها غَافِلِینَ» (اعراف/131 تا 136)
«(ولی) هنگامی که نیکی و خوشی بدیشان دست میداد میگفتند: این به خاطر ما است. اما هنگامی که بدی و سختی بدیشان دست میداد، میگفتند: نحوست و شومی موسی و پیروان او است! هان که بد بیاری آنان تنها از جانب خدا بوده است، ولیکن اکثر آنان نمیدانستند. گفتند: هراندازه برای ما معجزه بیاوری تا ما را بدان جادو کنی، ما به تو ایمان نمیآوریم. پس سیل، ملخ، شته، قورباغه، و خون بر آنان فرستادیم که هر یک نشانه های جداگانه و روشنی بود اما آنان تکبر ورزیدند چرا که انسانهای گناهکاری بودند. هر زمان که عذابی بر آنان واقع میشد میگفتند: ای موسی! برای ما خدای خود را به فریاد خوان و از او درخواست کن که به عهدی که با تو بسته است وفا کند. اگر عذاب را از ما برداری، سوگند میخوریم که به تو ایمان بیاوریم و بنی اسرائیل را همراه تو میفرستیم. اما هنگامی که عذاب را تا مدتی که سپری میکردند از آنان برمیداشتیم، ناگهان پیمانشکنی میکردند و سوگند خود را نقض مینمودند. تا از آنان انتقام گرفتیم و لذا ایشان را در دریا غرق نمودیم، به سبب اینکه آنان آیات و معجزات ما را تکذیب میکردند و از آنها غافل میشدند».
طبق آیات بالا، با آنکه فرعون و همراهانش گمراه بودند ولی پروردگار از طرق مختلف مثل بلایا در صدد هدایت آنان بوده است.
با این حال باز آنان توبه نکردند و مسیر هدایت را نپیمودند. در نتیجه خداوند آنان را گرفتار ساخت.
نکتهی قابل توجه این است که هدایت و رستگاری و به دنبال آن بهشت رفتن، لیاقت و شایستگی میخواهد و هر انسانی شایستهی بهشت رفتن نیست. آن شایستگی را باید خودمان با اعمالمان در خودمان بوجود آوریم. مثل این است که هر کسی لیاقت ورود به دانشگاه معتبر را ندارد، بلکه آنکسی که تلاش کرد و به خود سختی داد، میتواند به دانشگاه معتبر نیز برود. حالا فرزندی را در نظر بگیرید که با تمام تلاشهای پدر و مادر و اطرافیانش، علاقهای به درس خواندن از خود نشان نمیدهد و والدینش هرچه قدر سعی بر علاقه مند کردن و ایجاد انگیزه برای درس خواندن در آن دانش آموز میکنند، باز نیز موفق نمیشوند. طبیعی است که اگر والدین در این راضی کردن فرزند موفق نشوند، پس از مدت زمانی، بیخیال آن فرزند میشوند و تلاشی در جهت ایجاد انگیزه نمیکنند. و طبیعی است که چنین شخصی شایستگی ورود به دانشگاههای معتبر را ندارد. انسانهایی لیاقت هدایت یافتن و به دنبال آن به بهشت رفتن را دارند که با اعمالشان زمینهی هدایت خود را ایجاد کنند.
اما نکتهی بسیار جالبی در آیاتی که در بالا ذکر کردیم وجود دارد و آن اینکه خداوند علت کفر، تکبر و لجاجت قوم فرعون را گناهکاری آنان میداند و این موضوع باز دیدگاه جناب پروفسور انصاری را رد میکند زیرا عامل گمراهی آنان را اعمال خود آنان معرفی میکند.
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَنَسِی مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَنْ یهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا» (کهف/57)
«چه کسی ستمکارتر از کسی است که با آیات پروردگارش پند داده شود و او از آنها روی بگرداند و آنچه را که با دست خود پیشاپیش فرستاده است، فراموش کند؟! ما بر دلهای آنان پرده هائی افکنده ایم تا آیات را نفهمند و به گوشهایشان سنگینی انداختهایم و لذا هرچند آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز راهیاب نمیشوند».
در خود این آیه خداوند میفرماید که آنان از آیات خداوند روی گردان بودهاند. و همچنین در توضیح آیه 26 سوره انعام بیان کردیم که چرا خداوند بر دل بندگانش پرده میافکند.
از جمله آیاتی که استاد قرآن شناس! به آنها استدلال میکند، آیه 96 سورهی یونس میباشد:
«إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا یؤْمِنُونَ» (یونس/96)
«بیگمان کسانی که حکم پروردگارت نسبت بدیشان این است، ایمان نمیآورند».
جناب انصاری اینجا نیز همانند موقعیتهای قبل، فقط همین یک آیه را میبیند و با خواندن فقط این یک آیه، فکر میکند که خداوند هر که را دوست داشته باشد گمراه میکند و هرکه را دوست داشته باشد هدایت میکند بدون اینکه خود آن اشخاص در این امر تاثیری داشته باشند. ولی آیا واقعا خداوند بر هر کسی که دوست داشته باشد بدون اینکه آن شخص تاثیری داشته باشد، حکم به کفر وی میدهد تا ایمان نیاورد؟ خود خداوند در قرآن به این سؤال پاسخ میدهد.
آیهی 33 سوره یونس را دو دستی تقدیم جناب پروفسور و هوادارانشان میکنیم تا جهل شان بر همگان آشکار شود. خداوند میفرماید:
«كَذَٰلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» (یونس/33)
«این چنین است که حکم پروردگار تو دربارهی کسانی که گنهکاراند صادر شده است که ایمان نیاورند».
اگر جناب پروفسور آیهی فوق از سورهی یونس را مطالعه میکردند متوجه میشدند که حکم پروردگار بر کفر یک نفر، بدون دلیل و بدون توجه به اعمال آن شخص نیست. خداوند صراحتا در این آیه بیان میکند که گناهکاری افراد باعث حکم گمراهی و عدم ایمان آنان شده است. پس باز نتیجه میگیریم که اعمال خود انسان در هدایت و گمراهیاش موثر است.
4- در ادامه مسعود انصاری به ذکر آیاتی از قرآن میپردازد که در آنها قرآن میفرماید که اگر خداوند میخواست، همهی مردم ایمان میآوردند.
«وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَكِیلٍ» (انعام/107)
«اگر خدا میخواست شرک نمیورزیدند و ما تو را مراقب ایشان نکردهایم و ما تو را مکلف نساختهایم که احوال آنان را اصلاح و امور ایشان را روبهراه سازی».
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یكُونُوا مُؤْمِنِینَ» (یونس/99)
«اگر پروردگارت میخواست، تمام مردمان کرهی زمین جملگی ایمان میآوردند. آیا تو میخواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟».
آقای انصاری از آیه برداشتی کرده که ناصواب بودن آن محرز است. اگر به آیهی 99 سورهی یونس توجه کنیم، خداوند میفرماید که: «الله اگر میخواست تمام مردم زمین ایمان میآوردند. آیا تو میخواهی مردمان را مجبور به ایمان کنی؟» از انتهای این آیه کاملا معلوم میشود که منظور خداوند چیست. خداوند در این آیه اجبار در ایمان آوردن را رد میکند. قسمت دوم آیه توضیح دهندهی قسمت نخست آیه است. خداوند میفرماید که ای محمد! تو نمیتوانی مردم را مجبور به ایمان آوردن بکنی؛ زیرا که اگر من میخواستم خودم مردم را مجبور به ایمان میکردم؛ زیرا ایمان آوردن اجباری، ارزشی ندارد. پس مقصود خداوند این نیست که من عمدا میخواهم همهی مردم ایمان نیاورند بلکه سخن خداوند این است که من نمیخواهم همهی مردم به اجبار ایمان بیاورند و این آیه دقیقا این برداشت را تایید میکند و بقیهی آیات نیز همین مفهوم را دارند.
6- «خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (بقرة/7)
«خداوند دلها و گوشهایشان را مهر زده است، و بر چشمانشان پردهای است، و عذاب بزرگی در انتظارشان است». خداوند در آیه قبل میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» (بقره/6)
«بیگمان کفرپیشگان برایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی، ایمان نمیآورند»
پس آنها کفر پیشه بودهاند که خداوند بر قلبهای آنان مهر زده است و اگر آیات قرآن را بخوانیم متوجه میشویم که چه کسانی خداوند بر قلب آنان مهر میزند، خداوند میفرماید:
«أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (جاثیه/23)
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهایانداخته است؟! پس چه کسی جز خدا میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
طبق آیهی فوق، شخصی که از هوا و هوسش پیروی کند و به دنبال باطل برود، خداوند بر قلب آنها مهر میزند. پس خداوند بر دل کسی مهر میزند که از هوا و هوسش پیروی کند. پس باز گمراهیاش نتیجهی اعمال خود او بوده است.
5- «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ» (یونس/100)
«هیچ کسی نمیتواند ایمان بیاورد، مگر اینکه خدا اجازه دهد و خدا پلیدی را نصیب کسانی میسازد که تعقل و تفکر نمیورزند».
برخی اوقات آقای انصاری فقط به یک آیه توجه میکنند و به آیات قبل و بعد از آن برای درک بهتر معنای آیه، توجهی ندارند.
با کمال تاسف جناب انصاری اینجا به خود آیه نیز هیچ توجهی نداشتهاند. خداوند در این آیه میفرماید برای کسانی که تعقل نمیکنند، پلیدی و عذاب قرار میدهد. تنها خود همین آیه مشخص میکند که قرار دادن پلیدی و عذاب از جانب خاوند به عمل خود همان انسان وابسته است و نه چیز دیگر. در قسمت اول آیه نیز خداوند میفرماید که ایمان آوردن به اجازهی اوست و ما قبلا شرط ایمان آوردن اشخاص را بیان کردیم و گفتیم که هدایت اشخاص در گرو اعمال خود آنان است.
7- «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (جاثیه/23)
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهایانداخته است؟! پس چه کسی جز خدا میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمی گیرید و بیدار نمیشوید؟».
جناب پروفسور در این آیه باز به مهر زدن خداوند بر قلب اشاره دارد. در حالی که اگر ایشان به همین آیه توجه میکردند، متوجه میشدند که کسانی خداوند بر قلب آنها مهر میزند. مهر میزند چه کسانی هستند؟ خداوند آنان را انسانهایی معرفی میکند که هوا و هوس خود را خدای خود قرار دادهاند و از آنها پیروی میکنند. پس این آیه نیز مشخص میکند که بر قلب هر کسی مهر گمراهی زده نمیشود؛ بلکه بر قلب کسانی که اعمالشان، آنان را مستعد گمراهی کرده است، مهر گمراهی زده میشود.
8- جناب پروفسور انصاری در آخر به داستان حضرت یوسف در قرآن اشاره میکند و آیهی زیر را ذکر میکند که میفرماید:
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (یوسف/24)
«زن قصد یوسف کرد، و یوسف قصد او کرد، اما برهان خدای خود را دید. ما این چنین کردیم تا بلا و زنا را از او دور سازیم. چرا که او از بندگان پاکیزه و برگزیدهی ما بود». مسعود انصاری به دنبال آن مینویسد:
«متن آیهی مذکور نشان میدهد که در واقع امتناع یوسف از تسلیم شدن به تقاضای نفسانی زن عزیز مصر، ناشی از اراده و خواست خداوند بوده است، نه ارزشهای اخلاقی و معنوی خود یوسف»[6].
یک ضرب المثل انگلیسی وجود دارد که میگوید: «dogmatism is blindness» یعنی تعصب، کوری است. دقیقاً مصداق این ضرب المثل، مسعود انصاری میباشد. تعصب، جناب انصاری را به حدی کور و نابینا کرده است که حتی خود آیه را نیز نمیبیند. خداوند با صراحت تمام در خود آیه میگوید، علت اینکه ما او را نجات دادیم این بود که او از بندگان پاکیزهی ما بود. پس چون یوسف از مخلصین بوده، خداوند او را یاری کرده است. پس اعمال نیک خود یوسف باعث شده بود که خداوند نیز هوای او را داشته باشد.
به غیر از این آیه اگر آیات قبلی را بخوانیم، متوجه میشویم که یوسف دارای چه خصوصیاتی بوده اس و چرا خداوند به او کمک کرده است.
«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَینَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَای إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (یوسف/22 و23)
«و هنگامی که یوسف به رشد و کمال خود رسید داوری و دانائی بدو دادیم، و ما این چنین پاداش نیکوکاران را میدهیم. زنی که یوسف در خانهاش بود، آرام آرام نیرنگ آغازید و به گولزدن او پرداخت، و درها را بست و گفت: بیا جلو و دست به کار شو، با تو هستم! یوسف گفت: پناه بر خدا! او که خدای من است، مرا گرامی داشته است. بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند».
خداوند میفرماید: «هنگامی که یوسف رشد یافت، به او دانایی و حکمت دادیم.» اما آیا خداوند بدون دلیل چنین کاری کرده است و آیا یوسف بدون هیچ عملی دارای چنین امتیازی شده است؟ خیر! خداوند در ادامه میفرماید که این کار ما به این دلیل بوده که او از نیکوکاران بوده است. پس نیکوکاری یوسف باعث شده است که خداوند این چنین نعمتهایی به وی عطا نماید. این نکته نیز نظر آقای انصاری را رد مینماید؛ زیرا مشخص میکند که این کار خداوند به علت عمل خود یوسف بوده است. در آیهی بعد، هنگامی که زن عزیز مصر، سوء قصد به یوسف میکند، یوسف میگوید: «معاذ الله» یعنی پناه بر خدا. حال سؤالی میپرسیم. چه انسانی میتواند در لحظهای که یک زن او را به سوی خود فرا میخواند، بگوید پناه بر خدا؟ آیا چنین انسانی میتوانند بدون یک پیشینهی قوی ایمانی باشد؟ خود همین عکسالعمل یوسف نشان میدهد که او دارای ایمانی قوی بوده است و این ایمان قوی نتیجهی اعمال نیک و شایستهای است که قبلا انجام میداده است. پس خداوند بدون دلیل او را کمک نکرده است بلکه علت کمک خداند در آن شرایط این بوده است که او از بندگان مخلص خداوند بوده است.
نتیجهگیری بحث: خداوند انسانها را یا هدایت میدهد یا گمراه میکند. اما برای این کار خود انسانها مؤثر واقعی هستند. برخی از انسانها با اعمالشان زمینهی هدایت را در خود بوجود میآورند و برخی دیگر با اعمالشان زمینهی گمراهی خود را ایجاد میکنند. خداوند هر آن کس که شایستگی هدایت داشته باشد را هدایت و هر آن کس که شایستگی گمراهی را داشته باشد، گمراه میکند. پشتوانهی این سخن ما، آیات صریح قرآنکریم است.
با این توضیح سخن ما به اتمام میرسد. ما جهالت و عناد مسعود انصاری را در این مورد به اثبات رساندیم. سخن آخر اینکه بدون شک خود مسعود انصاری مصداق آن گروهی است که خداوند مهر گمراهی بر قلب آنان زده است اما نه بدون دلیل. بلکه به دلیل لجاجت، جهالت، عدم تعقل و تعصبی که در دشمنی با دین خدا داشته است، لیاقت هدایت و بهشت را نداشته است.
خداوند همهی ما را از این گروه آدمیان قرار ندهد.
[1]. بازشناسی قرآن، صفحه 228
[2]. بازشناسی قرآن، صفحه 229
[3]. بازشناسی قرآن، صفحه 229
[4]. بازشناسی قرآن، صفحات 231 و 232
[5]. بازشناسی قرآن، صفحه 232
[6]. بازشناسی قرآن، صفحه 234
نظرات بسته شده است.