هستند کسانیکه ادعا میکنند: نقل با عقل ناسازگار بوده و ثقافت اسلامی سرتاسر نقلی بوده و عقلی نمیباشد، و معتقدند که تمامی علمای امت بدون استثناء، اهلیت و شایستگی ندارند؛ چون آنها به نقل اکتفا کرده و اهل تعقل نیستند.
آنها معتقدند که باید دربارهی تمامی مسائل دینی تفکر و تعقل نمود؛ از اصول گرفته تا فروع… و باید تمامی اموری لغو شود که امت اسلامی آن را از جملهی مسلمات و قطعیات میداند، و از سر نو به دنبال حقایق گشت؛ آن هم تنها با اعتماد بر عقل …
پاسخ:
این سخن که تنها باید بر عقل اتکا کنیم و نقل (وحی الهی: چه قرآن و چه بیان نبوی) را ترک نماییم و فقط عقل را وسیلهی تجدید نظر در قطعیات دینی بدانیم، قولی است که نیاز به ترميم و تصحیح دارد.
لازم است که در راستای شناخت این حقیقت، چند نکتهی اساسی را مدنظر داشته باشیم:
اول: تفکر و تعقل در اسلام جایگاه ویژه و بلندی دارد؛ به گونهای که در شریعتهای قبل،هیچ نظیری برای آن وجود نداشته، عقل در اسلام معیار مکلف شدن به همه فرائض و احکام اسلامی بوده و شرط انتساب به دین اسلام میباشد.
دوم: نقل اسلامی -خصوصاً معجزه قرآنی- معجزهی عقلی است، که عقل را به عنوان یک حَکَم و فیصله کننده دانسته و آن را در شناخت، تصدیق، تفسیر و تشخیص بین محکم و متشابه معیار قرار داده است.
هیچ روحانی خاصی وجود ندارد که تفسیر قرآن را به احتکار خود درآورده باشد، بلکه علم تفسیر، ثمرهی اندیشه عقلهای علماء مفسر میباشد.
معجزات پیامبران قدیم، یک سری معجزات مادی بوده که عقلها را حیران نموده و از فکر و اندیشه باز میداشت، ولی قرآنکریم به عنوان یک معجزهی عقلی ظهور کرد؛ به گونهای که عقلها را به تعقل و تفکر واداشت و در تفسیر آیاتش، عقل را قاضی و فیصلهکننده قرار داد؛ بنابراین نقل اسلامی در پی رشد عقل اسلامی میباشد.
این تکامل معجزه، متناسب با مرحلهی پختگی انسانها و پایان یافتن سلسله بعثت پیامبران و وحی الهی به آنها و امتهایشان میباشد.
سوم: در اسلام عقل به عنوان وسیلهای برای ایمان به وجود، وحدانیت و صفات الله متعال معرفی شده است؛ چون که ایمان به الله متعال مقدم است بر ایمان به پیامبر و کتاب آسمانیاش؛ زیرا تصدیق به کتاب (نقل آسمانی) بر مبنای تصدیق پیامبری است که آن کتاب آسمانی را با خود آورده، و تصدیق پیامبر نیز منوط بر ایمان به وجود خدایی است که پیامبر و کتاب آسمانی را فرستاده است.
و عقل وسیلهای برای ایمان به وجود الله متعال میباشد؛ آن هم از طریق اندیشه در ساختار مبتکرانهی مخلوقات که بر وجود خالق مبتکر دلالت میکند.
پس عقل در اسلام وسیله ایمان به اصل دین یعنی الوهیت میباشد یا به تعبیر امام محمد عبده (رحمه الله): اولین پایهای که اسلام بر آن بنا شده اندیشه عقلی است که وسیلهای برای ایمان درست میباشد، حجت را به وسیله عقل برایت تمام کرده و تو را به محکمه تعقل سپرده است، و کسی که برای حکم به حاکمی رجوع کند به سلطنتش اذعان کرده است.[1]
در گذشته این گونه نبود بلکه عقل و ایمان دو مفهوم بسیار دور از هم بودند؛ عصر معجزاتی که عقول را متحیر میساخت، زمانی که انسانها در مرحلهی طفولیت قرار داشتند و در خرافات و سرگردانی به سر میبردند، بدون اندیشه به آنچه که در قلبش افکنده میشد ایمان میآورد، طبق سخن فیلسوف «آنسلم» ایمان احتیاجی به کاربرد عقل ندارد.
چهارم: تضاد عقل و نقل نتیجهی دوگانگیهای متناقضی است که در تمدن غربی به وضوح قابل مشاهده میباشد، تمدنی که فقط لاهوت کنیسه (نقل) را معتبر میدانست نه عقل را، سپس دوران عقلگرایی و رنسانس فرا رسید و بر نقل بدون عقلانیت غلبه کرد.
ولی در تمدن و اندیشه اسلامی – به ویژه در دوران طلایی و درخشش آن– نقل هرگز در مقابل عقل قرار نگرفته؛ چون آنچه در تقابل با عقل قرار می گیرد نقل نیست، بلکه دیوانگی میباشد. نقل اسلامی -قرآن کریم- سبب و انگیزه دهنده به سوی عقلانیت ایمان بوده و استخدام تدبر و تعقل در آیات و نشانههای الهی را مهم میداند.
در قرآنکریم 49 آیه به سوی عقل و تعقل فرا میخواند، 16 آیه از “لُب” به معنای عقل و جوهر انسان سخن میگوید، و در 18آیه،از فکر و تفکر سخن به میان آمده است. از فقه و تفقه -به معنای عقل و تعقل- در 20 آیه، از تدبر در 4 آیه، از پندپذیری در 7 آیه، از حکمت در 19 آیه و از قلب که وسیلهی فکر و اندیشه است در 132 موضع سخن میگوید. نا گفته نماند که از علم، تعلم و علماء بیش از 800 مرتبه در آیات قرآن ذکر به میان آمده است.
بنابراین نقل اسلامی -شریعت الهی- به تعقل، تدبر، اندیشه و تعلم فرا میخواند، و عقل انسانی وسیلهی فهمیدن شریعت و شرط مکلف شدن به این آئین الهی میباشد.
شریعت بدون عقل تاثیری ندارد؛ چنانکه عقل هم -به ویژه در امور غیبی و احکام دینی- بینیاز از شرع نیست.
انسان میتواند در ذات خود و موجودات جهان هستی تفکر نماید، اما ساحهی غیبیات جایی است که هیچ جولانگاهی برای عقل در آن وجود ندارد بلکه تنها راه شناخت آن، نقل (وحی)، شعور قلبی و الهام است.
حالاتی از زندگی آخرت وجود دارد که عقل بشر به آن نمیتواند برسد،لذا نیازمند یاوری است که در مسیر کسب سعادت در دنیا و آخرت همراهش باشد.[2]
هرگز اسلام بین عقل و نقل هیچ کشمکش و تضادی نمیشناسد، و عقل صریح امکان تعارض با نقل صحیح را ندارد.
امام محمد عبده (رحمه الله) میگوید: همه مسلمانها باور دارند: شاید دین چیزی را بياورد كه از فهم آن عاجز باشيم ولی چیزی نمی آورد که محال عقلی باشد.[3]
ابو الولید ابن رشد (رحمه الله) (595-520) نیز بر علاقه تکامل و همرایی عقل و نقل تأکید کرده است میگوید: “ما مسلمانان به یقین میدانیم، که استدلال به براهین عقلی منجر به مخالفت با شریعت نمیشود؛ چون حق با حق تضادی ندارد، بلکه هرکدام موافق و گواه بر دیگری میباشد، عقل همراه و یاور شرع است و در اصل و فطرت، هر دو با هم موافق اند.[4]
آنچه در نظر بعضی افراد تعارض عقل و نقل دیده میشود تعارض عقل و نقل نیست، بلکه تعارضی است بین عقل و بین «ظاهر نقل» نه حقیقت نقل، یا نقل صحیح نیست و یا عقل صریح نیست و برای عقل عارضهای پیش آمده است؛ چون عقل با نقل، نور علی نور میشود.
[1]. [الأعمال الكاملة للإمام محمد عبده] ج3 ص 301.
[2]. المصدر السابق ج3 ص 325 ، 379 ، 397.
[3]. [الأعمال الكاملة] ج3 ص 257.
[4]. [فصل المقال فيما بين الحكمة والشريعة من الاتصال] ص 31، 32، 67. دراسة وتحقيق د. محمد عمارة. طبعة دار المعارف. القاهرة سنة 1999م.
نظرات بسته شده است.