عنوان مقاله: پیدایش دین

نویسنده: د. هیثم طلعت ترجمه: مرکز هدایت؛ رد اسلام ستیزان

عنوان مقاله: پیدایش دین

نویسنده: د. هیثم طلعت
ترجمه: مرکز هدایت؛ رد اسلام ستیزان

 

پیدایش دین

موضوع الوهیت مطلبی است که در نبوت­ و فلسفه به کثرت مورد بحث قرار گرفته و شواهد برهانی‌اش در گستره­ی وجود انسانی و جهان هستی به وضوح مشاهده میشود و انگیزه‌های روانی آن در اذهان و وجدان‌ها متمرکز است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم/30) «این فطرت و طبیعتی است که الله متعال انسان‌ها را بر آن خلق نموده است».

اما این نیاز وجودی که از ذات انسان جدایی‌ناپذیر است، موجب آزار خداناباور می‌شود؛ او در منطق مادی خود راه حل یا تفسیری برای آن نمی‌یابد و چنین گمان می‌کند که دین بر اساس نگاه انسان بدوی(غارنشین) به  جهان هستی به وجود آمده؛ از آن جایی که او سبب ظاهری وجود عالم را نمی‌دانسته، آن را به خالقی نامرئی نسبت داده است.[1]

این‌جاست که می‌پرسد: چگونه نگاه کردن به عالم هستی و مظاهر آن، سبب شکوفایی شعور دینی عمیقی در تمام امت‌ها شده است؟ رابطه‌ی وقوع یک پدیده‌ی کیهانی با پیدایش دینی که دارای مراسم، مناسک و وظایف مخصوص خود می‌باشد، چیست؟

تداوم یک پدیده‌ی کیهانی با الگویی مداوم و یکسان، آن را به موضوعی آشنا تبدیل می‌کند که هیچ توجهی را جلب ننموده و نیازی به توضیح ندارد.

بلکه اگر از این معیار ناقص در تحلیل مسائل استفاده کنیم، همیشه عکس آن حاصل می‌شود. چرا که انگیزه ­دهنده­ ی همه‌ی ادیان، روحیه­ ی بزرگی و عظمت می‌باشد نه تسلیم، بزدلی، جهل یا ترس

از سوی دیگر اگر منشأ به وجود آمدن عقیده (الهی) پدیده‌ های کیهانی بوده و هدف از عبادات انجام شده جلب عطوفت و ترحم طبیعت می‌بود، انسان‌ها بعد از آن ‌که بیهودگی این تلاش‌ها (عبادات) را مشاهده می‌کردند، هرگز بر دین و دین‌داری مداومت نمی‌کردند.

از آن جایی که دین‌داری هیچ‌گاه از بین نرفته و از جامعه‌ی انسانی در هیچ زمان و مکانی قطع نگردیده است، به این پی می‌بریم که منشأ و اصل آن چیزی جدا از این تحلیل ­های کوته‌بینانه ­ای دارد که خداناباور آن را مطرح می‌کند.

اما آیا واقعاً علت ترس در انسان اولیه، می‌تواند دلیل و توجیهی برای ظهور دین باشد؟

اگر بالفرض چنین باشد، پرستش سنگ‌ها، حشرات و چیزهای پیش‌ پاافتاده‌ی دیگر را چگونه می­توانیم توجیه و تفسیر نماییم؟ …

چطور ترس انسان اولیه، همه‌ی مناسک، ادیان و عبادت را پایه‌گذاری می‌کند؟

این در حالی است که قوانین روان‌شناسی بر این استوار است که تداوم امور حسی در یک نمونه، انگیزه‌ی تفکر و ترس در آن زمینه را تضعیف می‌کند.[2] ولی آتئیست این اصل علمی را به کناره‌ای انداخته و بر این باور است که دین-سنگ بنای وجود انسان- بر این مغلطه­ ی فرضی استوار است.

با توجه به نقصان این تصور در تحلیل پدیده‌ی دینی، «إمیل دورکهایم» (Emile Durkheim) بر این باور بود که اجتماع، محیط اطراف و روابط قبیله‌ای منبع اصلی ظهور دین بودند. علاوه بر آن تقدیس اجداد و اشتراک قبیله‌ها در یک عنوان که به نام «توتم» (Totem) معروف است را می­توان اضافه کرد. توتم یک عنوان حیوانی بود که خانواده‌های بدوی به عنوان لقب از آن استفاده می‌کردند و با گذشت زمان، توتم به اولین بذر دین تبدیل شد.[3]

ولی تحقیقات میدانی «رابرت شمیت» که از قبایل بدوی به دست آورده بود، این امر را به اثبات می‌رساند که در آن دوران ملت‌ها و تمدن‌هایی کامل و اماکنی وجود داشته که از توتم و توتمیسم هیچ نوع آگاهی نداشتند و در نزد آنها قاعده و قانونی در مورد القاب حیوانی به چشم نمی‌خورد، با این وجود در نزد این افراد نشانه‌های واضحی بر اعتقاد به خدای بزرگ و بلندمرتبه وجود داشت.[4]

در این زمینه بحث‌هایی از طرف «لانج» (Lang) و «فرِیزر» (Frazer) صورت گرفته و ثابت نموده است که توتمیسم یک نظام اقتصاد شهری بوده و آن‌گونه که «دورکهایم» تصور کرده، نظامی مذهبی و دینی به شمار نمی‌آید و تفکرات دینی از این تصورات ساده و تحلیل‌های پوچ بسیار دور است.

توتم تنها شعاری قبیله‌ای و رمزی بود که نسب‌های قبایل به وسیله‌ی آن تفکیک می‌گردید نه بیشتر، و تنها بر اساس قومیت بود. هم‌چنین آن قبایل بسیار باهوش‌تر از این بودند که به پرستش این نقاشی‌ها یا مدلولات‌شان بپردازند، بلکه آنها متکی به معبود روحی کاملاً مستقل دیگری بودند.[5]

البته این را هم فراموش نکنیم که «دورکهایم» نقش بزرگی در پوشاندن حقایق از اروپائیان در طول دهه‌های طولانی داشت؛ چنان‌که وی جشن‌های قبایل بدوی (انسان‌های اولیه) را طوری جلوه داده بود که عیاشی و ارتکاب امور حرام همانند امری دینی برای‌شان محسوب می‌گردید، در حالی که ثابت شده این محافل، قیامی علیه ساختار زندگی اجتماعی و مذهبی قبیله بوده و نه برعکس، حقیقت مذکور از بزرگ‌ترین فریب‌های «دورکهایم» شناخته می­شود.[6]

نظام قبیله‌ای در همه‌ی جوامع بر اساس تفکیک کامل جنسیتی استوار است. طعنه‌آمیز است که «دورکهایم» برای چندین دهه این جشن‌های ننگین و این تئاتر بدوی را برنامه­ های زیر شعار دین برای ما نشان داده است. جالب این جاست که او حتی قیام علیه دین را مظهری دینی قرار داده و اقدام به طغیان و هوس‌های کودکانه را ملاک دین نزد پیشینیان تلقی نموده است.[7]

اما آیا واقعاً دین یک پدیده‌ی اجتماعی است؟ آیا می‌توان پدیده‌ی دینی را در این زمینه مورد تحلیل و بررسی قرار داد؟

آنچه جامعه­ شناسان بر آن اتفاق نظر دارند این است که پدیده­ی اجتماعی واقعی، آن‌گونه که در قوانین و مقررات اقتصادی می‌بینیم، وجود خارجی مستقلی از افراد جامعه دارد. این در حالی است که دین در وهله­ ی اول پدیده‌ای فردی بوده، پدیده‌ای درونی، ذاتی و مستقل است. این امر کاملاً بر خلاف پدیده‌ی اجتماعی است؛ پس چگونه می‌توان این دو را با هم قیاس نمود؟[8]

در حالی که اگر این‌گونه تصور کنیم که آگاهی اجتماعی موجب به وجود آمدن دین گردیده، این فرضیه به ما چنین تداعی می‌کند که بگوییم: معده باعث به وجود آمدن غذا می‌گردد و چشم است که نور و روشنایی تولید می­کند.

آگاهی اجتماعی چگونه موجب به وجود آمدن دین می‌شود؟ آیا کسی تا به حال در مورد دیانتی شنیده است که از برداشت تعالیم جدیدی نشئت گرفته باشد که تمام افراد جامعه، آن را همانند یک فرد واحد برداشت نموده؟

ای دعوت‌گران تحلیل مادی، این مفکوره­ی وجود پروردگاری بزرگ که به وجودآورنده‌ی آسمان‌ها و زمین است از کجا آمده؟ با فریب کدام جماعت این فرضیه ساخته شده؟ چگونه انگیزه‌ی دعوت به این امور در تمام زمان‌ها و مکان‌ها وجود داشته است؟

آیا نزد شما حتی یک جواب مادی برای این حقیقت ابتدایی و اصلیِ وجود انسان یافت می‌شود؟

امری که دانشمندان تاریخ ادیان، مثل: «لانج» (Lang)، «پاسکال» (Pascal)، «شمیت» (Schmitt)، «بروس» (Bruce)، «کوپرز» (Coopers) و… به آن اذعان دارند این است که یکتاپرستی و عبادت خداوند یگانه، پیش از چندخدایی و ساخت مجسمه‌های خداگونه وجود داشته است.[9]

بدون شک تحلیل مادی برای پدیده‌ی مذهب و دین، تحلیلی است بی‌نهایت پوچ، کوته‌بینانه و پَست…

حقیقتی که می‌بایست در این‌جا مورد بحث قرار گیرد این است که خود ادیان به انسان‌ها سرایت کرده و بر  قلب آنها فرود آمده‌اند ولی برعکس نیست(که انسان به سمت ادیان رفته باشد) و انسان‌ها خدای‌شان را بر اساس گمانه­زنی ذهن و تفکر بدوی نشناخته‌اند، بلکه با نور وحی به آن معرفت حاصل نموده‌اند.

بلی، تمام مردم به وصیت مقدس (کما حقه) عمل نکردند، اما با وجود این، باز هم این تعلیمات الهی به طور کامل از میان بشریت محو نگردید. از این رو اندیشه‌ی الوهیت، عبادت، توحید و آمیختن امور مقدسه با بت‌پرستی از ویژگی‌های بارز تمدن‌ها و ملت‌ها به حساب می‌آید.

همانا دین تجربه‌ای درونی، فطری، ابتدایی و خالص است، از نگاه عقلانی حتی از همه­ی امور اولیه­ ی دیگر پیشی داشته و گردآورنده‌ی تمام حقایق مثبت می‌باشد و هم‌چنین اصل شناخت، ریشه‌ی اخلاق، ارزش، حق و کمال محسوب می‌گردد.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه(رحمه الله) در این باره می‌فرماید: «بدون شک هر خیر و خوبی که در روی زمین است، از آثار نبوت می‌باشد».[10] علامه ابن‌قیم(رحمه الله) می‌فرماید: «اگر نبوت‌ها نمی‌بود، در عالم هیچ علم سودمندی وجود نمی‌داشت».[11] پس نتیجه می‌گیریم که دین ضرورتی عقلانی، فطری، وجدانی، ابتدایی، روحی و خالص است.

ذات انسان و ارزش وی شناخته نمی­شود و هم­چنین مبنای اخلاقیاتش به کمال نمی­رسد، مگر این‌که در زیر سایه‌ی نبوت‌ها باشد.

شخصی که منکر این باشد که الله متعال پیامبران را فرستاده و کتاب‌ها را نازل نموده، او الله متعال را مناسب شأنش قدر ننهاده است و وی را به چیزی نسبت داده که در خور آن نیست و ادعا نموده که الله مخلوقات خود را بیهوده آفریده و آنها را بدون مقصد رها کرده است؛ این امر با کمال ذات پاک الهی منافات دارد..[12]

الله متعال در قرآن عظیم الشأن می‌فرماید: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيب» (شوری/13) « از (احكام) دين آنچه را كه به نوح درباره‌ی آن سفارش كرد براى شما تشريع نمود، و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در مورد آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه‏‌اندازى مكنيد، بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى‌خوانى گران مى‌آيد، خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمى‏ گزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مى ‏نمايد».

ناگفته نماند که انکار دین در واقع به معنای این است که آفریدگار رزق و روزی ارزانی می‌دارد و (کسی که) مکلف (به انجام اعمال است) را مورد بازخواست قرار نمی‌دهد، در حالی که این بر خلاف کمال عدالت و کمال حکمت الهی است. به درستی که دین حقیقتی ابتدایی در نفس انسانی است که نه جبر اجتماعی «دورکهایم» و نه دیدگاه­های کوته­ فکرانه­ ی گروهی از قبایل بدوی، نمی‌تواند آن را تحلیل نماید؛ با این تفاصیل دین جوهر وجود انسان محسوب می‌گردد.

منابع)

[1]. دورکهایم ونماذج من الحیاة الدینیة الإبتدائیة، 1915

[2]. http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/9682527

[3]. The Elementary Forms of the Religious Life Analyzes Phenomenon

[4]. Andrew Lang: The Making of Religion, New York 1968

[5]. Andrew Lang: The Making of Religion, New York 1968

[6]. الدین، د. محمد عبدالله دراز (ص/149-150)

[7]. همان (ص/156)

[8]. A Redefinition of Social Phenomena: Giving a Basis for Comparative Sociology

[9]. Andrew Lang: The Making of Religion, New York 1968

[10]. الصارم المسلول (ص/249-250)، شیخ الاسلام ابن‌تیمیه

[11]. مفتاح دارالسعادة (2/118)، علامه ابن‌قیم

[12]. هدایة الحیاری في أجوبة الیهود والنصاری (ص/577)، علامه ابن‌قیم

برای دریافت pdf روی لینک زیر کلیک کنید

پیدایش دین

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

15 − 11 =