وضعیت علم و دانش در صدر اسلام

چندی پیش در فضای مجازی مقاله‌ای با عنوان «وضعیت علم در صدر اسلام» منتشر شد که نویسنده تمام تلاش خود را کرده بود که وانمود کند اسلام با کسب علم و دانش و مطالعه، میانه خوبی ندارد و اصلاً به تفحص و اکتشاف علمی علاقه‌ای ندارد و خدمت به جامعه بشری برای اسلام و مسلمین مهم نبوده و نبوغ مسلمین تنها در تسبیح نمودن و رفتارهای صوفی‌مآبانه بوده است. در نتیجه این مقاله مختصر و محققانه بیانگر یک حقیقت زیبا در اسلام است. و باز اکاذیب عزیزان ملحد برای ما آشکارتر می‌شود.

ابتدا بهتر است بخشی از ادعای عجیبی را که گفته شد، مطالعه کنیم:

اعراب پس از ظهور اسلام نیز چندان به خط و کتابت و علم و دانش توجهی نداشتند. هیرارشی (سلسله مراتب، فرامین و دستوراتی است که در چهارچوبی خاص منظور شده است و عدم رعایت و اطاعت از آن تنبیه به همراه دارد) فکری و عقیدتی از اطاعت کورکورانه از پیشوای مذهبی در اسلام موجب شد تا اعراب پس از قبول اسلام نیز هیچ چیز را به جز قرآن لایق خواندن ندانند و به آثار علمی و ذخایر فرهنگی بشری به دیده عناد و دشمنی بنگرند.

پاسخ: این ادعا که اعراب بعد از اسلام به کتابت و کسب علوم مختلف علاقه‌ای نداشته‌اند، ادعایی کاملاً بی‌اساس است و هرگز مورد قبول محققان و منصفان نخواهد بود.

هر انسان مسلمانی می‌داند که اولین پیام وحی به پیامبر(صلی الله علیه وسلم) شامل کلمه‌ی «اقراء»، یعنی «بخوان» بوده است و ارتباط خداوند با بنده‌اش و اولین اتصال و وحی از آسمان به زمین با این واژه آغاز شد. لازم به ذکر است که خداوند متعال در جای‌جای قرآن ما را به تفکر، تعقل و تدبر، دعوت نموده است. به این آیات توجه بفرمایید:

«وَیتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (آل عمران: 191)

«و درباره‌ی آفرینش (شگفت انگیز و اسرارآمیز) آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند».

«كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ» (یونس: 24)

«ما آیه‌‌ها را برای قومی تشریح و تبیین می‌‌کنیم که می‌اندیشند».

«وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه: 114)

«بگو: پروردگارا! بر دانشم بییفزا».

«هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ» (الزمر: 9)

«آیا کسانی که می‌دانند، با کسانی که نمی‌دانند، برابر و یکسانند؟!»

«یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (المجادلة: 11)

«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و بهره از علم دارند، درجات بزرگی می‌‌بخشد».

هم‌چنین از پیامبر(صلی الله علیه وسلم) نقل شده است که: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم»[1]

یعنی: طلب علم بر هر مسلمانی واجب است.

هم‌چنین ایشان فرمودند: «من سلك طریقا یلتمس فیه علما سهل الله له طریقا إلى الجنة»[2]

یعنی: هر کس راهی را در پیش گیرد که در آن علم بجوید، خداوند راهی به سوی بهشت را برایش آسان می‌گرداند.

دوستان عزیز و مخاطبان گرامی، شکی نیست که اسلام زمینه کسب علوم را با تشویق به تفکر و تعقل و تدبر فراهم نموده است.

چهارده قرن پیش قرآن عظیم الشأن به نگریستن و تفکر در نحوه تشکیل کائنات و جهان هستی تشویق نموده است. قرآن یک کتاب جامع و یک قانون بی‌نقص است. چنین ادعایی از کسانی که درباره آن‌اندک علمی ندارند، کاملاً طبیعی است و اصلاً هم جای نگرانی نیست. اسلام و قرآنی که دارای نظام اجتماعی و اقتصادی سالم و دارای قوانین سیاسی داخلی و خارجی حاوی برنامه‌های عالی فرهنگی است. گاهی برخی از اسلام‌ستیزان می‌گویند که قبول داریم دانشمندان مسلمان فراوانی در تاریخ وجود داشته، اما نبوغشان ربطی به اسلامشان ندارد. اتفاقاً برعکس، آموزه‌های اسلام و تشویق مداوم قرآن و سنت باعث شد چنین متفکرینی در مسلمین ظهور کنند. از ابن هیثم پدر علم فیزیک نور گرفته تا خوارزمی ریاضی‌دان، فیلسوف، ستارهشناس، جغرافی‌دان و مورخ شهیر مسلمان و صد‌ها نابغه و متفکر مسلمان دیگر.

در بحث تقلید نیز باید گفت حرمت تقلید به صورت مطلق است (مگر در موارد خاص و ضروری)، و علمای مسلمان اجماع کرده‌اند که تقلید در «عقیده» حرام می‌باشد.

اگر توجه کنیم قرآن از مشرکین ایراد می‌‌گیرد که چرا‌ اندیشه نمی‌کنند و بیان می‌‌سازد که آن‌ها عقیده باطل خود را حفظ می‌‌کرده‌اند، چراکه آن‌ها عقیده خود را در تقلید و گذاشتن پا در پای اجدادشان می‌‌گرفته‌اند!

الله متعال می‌‌فرماید: «قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ شَیئاً» (البقرة: 170)

یعنی: می‌گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌‌کنیم (نه از چیز دیگری). آیا اگر پدرانشان چیزی (از عقائد و عبادات دین) را نفهمیده باشند و راه نبرده باشند (باز هم کورکورانه از ایشان تقلید و پیروی می‌کنند؟)

بله کاملاً واضح است یک تقلید کورکورانه فاقد اعتبار است. و این‌که قرآن‌کریم اشاره می‌کند: اگر پدرانشان چیزی را نفهمیده باشند و راه نبرده باشند، باز هم برای پیروی و اتباع از آنان چشم‌بسته و گوش‌بسته قیام می‌کنند؟!

کاملاً واضح است که این معترض عزیز هم مانند اغلب معترضان قبل از مطالعه کامل قرآن قلم نقد برداشته است، و از امری اشکال می‌‌گیرد که مورد ایراد صریح اسلام است و خود اسلام چنین روشی را محکوم کرده است و تقلیدهای کورکورانه در اسلام جایی ندارد. برای مثال به این آیه پرمحتوا توجه کنید:

«فبشّر عباد. الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أُولئک الّذین هدیهم الله و أُولئک هم أُولوا الألباب» (الزمر: ۱۷و۱۸)

به بندگان من که سخن‌ها را می‌شنوند و بهترین آن را تبعیت می‌کنند، بشارت بده.

نتیجه می‌‌گیریم شخص از منظر اسلام خود باید بشنود و تحقیق کند و نهایتاً با دلیل و برهان کافی سخنی را بپذیرد و از آن تبعیت کند، نه این‌که تقلید کورکورآن‌های را شیوه و روش کار خود قرار دهد.

اما بیایید قسمتی دیگر از ادعای این بزرگوار را بخوانیم:

اعراب با الهام از گفته‌های محمّد تصور می‌‌کردند که علوم اولین و آخرین در قرآن مندرج است. تبلیغ و تأکید آیه‌هایی مانند: «لا رطب و لایابس ألا فی کتاب مبین» (هیچ‌تر و خشکی نیست که در قرآن نباشد – سوره انعام آیه 59) که قرآن را حاوی هرگونه‌اندیشه و علم و دانشی معرفی می‌‌کرد، باعث شد تا از شکفتگی فرهنگ و دانش اعراب جلوگیری شود و مردم به جز قرآن و مندرجات آن، کتب و فرهنگ‌های دیگر را به رسمیت نشناسند.

پاسخ: جالب است که چنین نتیجه‌ای از آیات قرآن برداشت کرده‌اند. در ابتدای مقاله آیاتی واضح و روشن مبنی بر این‌که اسلام مدام پیروانش را به تحقیق و تکاپو امر کرده است، قرار دادیم و هم‌چنین اثبات کردیم که این امر چگونه نتیجه جهانی داده است. اما به آیه‌ای که به قول این شخص بیانگر جلوگیری از پیشرفت و ترقی اعرابی که اسلام را پذیرفته‌اند بوده است، نگاهی بیندازیم:

خداوند فرموده است: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُ‌ها إِلَّا هُوَ وَیعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یعْلَمُ‌ها وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ» (الأنعام: 59)

یعنی: گنجینه‌های غیب و کلید آن‌ها در دست خدا است و کسی جز او از آن‌ها آگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و دریا است آگاه است. و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر این‌که از آن خبردار است. و هیچ دآن‌های در تاریکی‌های (درون) زمین، و هیچ‌چیز‌تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این‌که (خدا از آن آگاه، و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است.

شیخ سعدی(رحمه الله) در تفسیر و بیان «کتابٍ مبین» گفته است: «وهـو اللوح المحفوظ…»[3]

یعنی: و آن لـوح محفوظ است.

اگر از ابتدای آیه دقت کنید خداوند به غیبیات و اسرار جهان اشاره می‌کند و خود را داننده‌ی مطلق مخلوقات خویش معرفی می‌کند و نهایتاً می‌‌فرماید: تمام این امور (گذشته و آینده) در لوح محفوظ ثبت و ضبط است. یعنی خداوند بر آن آگاه و دانا بوده و هست و خواهد بود.

بنابراین، منظور از کتاب مبین، قرآن‌کریم نیست و جمهور مفسرین آن را به «لوح محفوظ» تفسیر کرده‌اند.[4]

قرآن‌کریم راهنمایی روشن برای دست‌یابی به هدف است. و هم‌چنین اگر قرآن ساخته و پرداخته بشر می‌‌بود، به قول معروف برای ماست‌مالی کردن هم که شده است هرگز به تحقیق و بررسی تشویق نمی‌کرد. پس قرآن کتاب جامعی است نزد مسلمین که در تاریخ، ایده و طرح‌های مختلفی ارائه داده است و تمسک به آن، این طرح‌‌ها را در جامعه به مرحله اجرا درمی‌آورد.

در شبهه‌ای که گفتیم یک نقلی هم مشاهده کردیم:

معترض:ابن عباس از قول پیغمبر(صلی الله علیه وسلم) نقل می‌کند که گفت: گمراهی پیشینیان بواسطه نوشتن بوده است.

پاسخ: پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در سال‌های اوایل وحی برای رعایت احتیاط و جلوگیری از آمیختن قرآن و حدیث، و هم‌چنین پیدا شدن کتابی در مقابل قرآن‌کریم از نوشتن «احادیث» نهی کردند.

بیاییم حدیثی را که معترض به طور ناقص نقل کرده است به طور کامل بخوانیم: «قال (رسول‌الله(صلی الله علیه وسلم): ما هذا الذی تكتبون؟ قلنا: أحادیث سمعنا‌ها منك. قال: أكتابًا غیر كتاب الله تریدون؟ ما أضل الأمم من قبلكم إلا ما اكتتبوا من الكتب مع كتاب الله»[5]

یعنی: پیامبر(صلی الله علیه وسلم) فرمود: این چیست که می‌‌نویسید؟ گفتیم: احادیثی هستند که از تو شنیده‌ایم. فرمود: آیا کتابی غیر از کتاب خدا را می‌‌خواهید؟ هیچ چیزی امت‌های گذشته را گمراه نکرد، مگر این‌که کتاب‌هایی را با کتاب خدا نوشته‌اند.

حال محتوای این را حدیث را با «گمراهی پیشینیان به واسطه‌ی نوشتن بوده است» مقایسه کنید! روش کار این افراد این‌گونه است که بدون مراجعه به منابع، مطالبی را از افراد مغرض‌تر از خود نقل کنند، سپس خود را خردگرا و منبعی برای آگاهی تلقی می‌کنند! مقصود این حدیث نهی از نوشتن احادیث در کنار نوشتن قرآن است، به گونه‌ای که هر دو با هم آمیخته شوند و جداسازی ممکن نباشد، چنان‌که برای ادیان گذشته رخ داده است و بدین سبب گمراه شده‌اند. از این حدیث آشکار می‌‌گردد که کتابت حدیث در آن دوره ممنوع شده بود و کسی حق نوشتن آن‌ها را نداشت. چنین نمونه‌هایی که سال‌های اوایل وحی، نوشتن احادیث و سخنان پیامبرJ منع می‌‌شد، بسیار است.

اما پس از آن نوشتن احادیث از حالت ممنوعیت خارج شد، و صحابه احادیث پیامبر(صلی الله علیه وسلم) را به صورت جزوه‌‌ها و صحیفه‌هایی نوشتند. چنانچه از عبد الله بن عمرو بن عاص نقل شده است: «قلت: یا رسول‌الله، أكتب كل ما أسمع منك؟ قال: نعم قلت: فی الرضا والغضب؟ قال نعم، فإنی لا أقول فی ذلك كله إلا حقًّا.»[6]

یعنی: گفتم:‌ای رسول خدا! هر چه از تو شنیدم را بنویسم؟ فرمود: بله. گفتم: چه در زمان رضایت و چه در زمان عصبانیت؟ فرمود: بله، زیرا من در تمامی این حالات جز حق نمی‌گویم.

هم‌چنین اینکه پیامبر(صلی الله علیه وسلم) و در حالت کلّی دین اسلام، مخالف نوشتن باشد، دروغ و افترایی بیش نیست و موضوع و بحث فقط بر سر نوشتن حدیث بوده است که نویسنده عزیز این را نمیدانسته است. از پیامبرJ به صورت واضح و از بسیاری از صحابه نقل شده است: «قیـدوا العلم بالکتاب»[7]

یعنی: علم را به‌وسیله‌ی کتاب (نوشتن و مکتوب کردن آن) حفظ کنید.

هنگامی که عمرو بن العاص مصر را تصرف کرد و راجع به کتاب‌های گرانب‌های اسکندریه از عمر کسب تکلیف نمود، عمر جواب نوشت:«… و اما الکتب التی ذکرت‌ها فان کان فی‌ها ما یوافق کتاب الله ففی کتاب الله عنه غنی و ان فی‌ها ما یخالف کتاب الله فلا حاجه الیه فتقدم به اعدامها.»

یعنی: راجع به کتاب‌هایی که گفته‌ای، اگر در آن‌ها مطالبی موافق کتاب خداست با وجود آن کتاب (قرآن) از آن‌ها استغنا حاصل است و اگر در آن‌ها چیزی بر خلاف کتاب خداست، حاجتی به آن‌ها نیست پس به نابود کردن آن کتاب‌‌ها اقدام کن.

پاسخ: قبلاً به این شبهه پاسخ داده شده است. برای مطالعه‌ی کامل در مورد افسانه‌ی آتش زدن کتاب‌خانه‌‌ها به لینک مقاله موجود در سایت ما سر بزنید.

عبدالحسین زرینکوب، تاریخدان شهیر ایرانی، در کتاب کارنامه‌ی اسلام می‌‌نویسد: «روایتی هم که گفته‌اند کتاب‌خانه مدائن را اعراب نابود کردند، ظاهراً هیچ اساس ندارد و مأخذ آن تازه است.»[8]

سایر اخباری که در مورد آتش زدن کتاب‌خانه‌های دیگر آمده است نیز بدون هیچ سندی نقل شده‌اند، و در نتیجه ارزشی ندارند و همان ادعاهای همیشگی است.

در یک جا از این شبهه چنین گفته‌اند:

معروف است که روزی عمر صفحه‌ای از کتاب تورات در دست داشت؛ پیغمبر اسلام از دیدن آن برآشفت و گفت: «الم آتکم بها بیضاء نقیه و الله لوکان موسی حیا ماوسعه الا تباعی.» یعنی: آیا نیاوردم برای شما به جای تورات، کتابی روشن و منزه (قرآن) که اگر موسی زنده بود چاره‌ای جز پیروی نداشت.

پاسخ: بر هر مسلمانی واجب است که به تورات، انجیل و زبور اصلی که بر سه تن از پیامبران امت‌های گذشته نازل شده است، ایمان بیاورد. اما این‌که با وجود قرآن برای تقرب به خداوند و معنویت به سراغ آن‌ها رفت، جایز نیست. و با نزول قرآن تمام آن‌ها منسوخ گشته‌اند. و باید دانست قرآن کتاب قانون ماست و آخرین راهنما و اتمام حجت پروردگار با بشریت است.

و مشغول شدن به کتب منسوخ و تحریف‌شده‌ی ادیان پیشین، و غافل شدن از قرآن‌کریم کار پسندیده‌ای نیست، و پیامبر(صلی الله علیه وسلم) نیز از این جهت نهی کرده‌اند. هم‌چنین تصدیق آن‌ها جایز نیست، زیرا چه بسیار مطالب حق را باطل، و مطالب باطل را حق دانسته‌اند.

اما برای کسی که عالم به اسلام و خود آگاه باشد، جایز است که برای مباحثه‌ی با یهود و نصاری کتب آنان را بخواند و مورد مطالعه قرار دهد. همان‌گونه که پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در مورد مسأله‌ی رجم، به تورات استناد کردند. پس خلاصه‌ی کلام این است که علمای عارف به اسلام و به شریعت سیدنا محمدJ برای بیان فضیلت قرآن و رد بر دشمنان اسلام، به انجیل و تورات احتیاج پیدا می‌کنند، اما عامه‌ی مردم که در مورد احکام اسلام نیز علم کافی ندارند، نباید خود را به خواندن انجیل و تورات مشغول سازند، بلکه باید از باطل موجود در آن‌ها برحذر باشند.

در آخر سخنان ویل دورانت را پیرامون قرون اولیه‌ی اسلامی، حَکَم قرار می‌‌دهیم: «ظهور و انحطاط تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه.ق (700 تا 1200م)، از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانشوری، علم، طب، و فلسفه، پیشاهنگ جهان بود.»[9]

[1]. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيوب الطبراني، مكتبة ابن تيمية، ج 10، ص 195

[2]. سنن الترمذي، أبو عیسي محمد بن عيسى بن سورة الترمذي، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي، ج 5، ص 28

[3]. تيسير الكريم الرحمن، عبد الرحمن لسعدي، مؤسسة الرسالة، ص 259

[4]. تفسير الألوسي، أبو الثناء محمود بن عبد الله الحسيني الألوسي، دار الكتب العلمية، ج 11، ص 281

[5]. تقييد العلم، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب البغدادي، إحياء السنة النبوية، ص 33

[6]. جامع بيان العلم وفضله، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر القرطبي، دار ابن الجوزي، ج 1، ص 299

[7]. الدفاع عن السنة-ماجیستر، جامعة المدينة العالمية، ص 159

[8]. کارنامه‌ی اسلام، عبد الحسین زرینکوب، ص 16

[9]. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج 4، ص 432

نظرات بسته شده است.