علمی یا وهمی بودن، پدیده همجنس‌گرایی!

به عنوان یک مقدمه اول باید با حقیقتی رو به رو شویم که نمی‌توان آن را انکار کرد، و آن این است هیچ دینی وجود ندارد که همجنس‌گرایی را اخلاقی بداند و این دقیقا همان دلیل بی‌دین شدن بسياری از همجنس‌گرایان می‌باشد. اعتراف به دین، نیازمند اعتراف به وجود فطرت، و رد فطرت یعنی رد تمامی بدیهیات و فلسفه‌های منطقی است. باید نگریست که چه ادعاهایی بر طبیعی بودن همجنس‌گرایی وجود دارند و چرا عده‌ای از آن دفاع می‌کنند..

ادعاها:

ادعای اول:

همجنس‌گراها به دیگران آسیب نمی‌رسانند!

چه جالب! همه چیز را به فرگشت نسبت می‌دهند، چون من را اذیت نمی‌کند (قوی نیست) پس (بقای من) اشکالی ندارد! چرا باید اخلاقی بودن یک رفتار را فقط به عدم آسیب رساندن به دیگران محصور کنیم؟ طبق تعریف انسانیت (اگر در بی‌دینی تعریفی داشته باشد، که مطمئنيم مادی‌گرایی است) باید به عقاید دیگران به انسانیت احترام بگذاریم، حق دیگران کجاست؟ صحبت از آزادی شخصی می‌کنید، پس چرا آزادی شخصی دیگران را سلب می‌کنید و آزادی شخصی خود را بر آن‌ها محکوم می‌کنید؟ دیگران با دیدن همجنس‌گراها احساس می‌کنند به آنها توهین شده است و از انسانیت مطمئن نخواهند شد، به دیگران شک خواهند کرد… پس انسانیت فراتر از این ادعاها است.

ادعای دوم:

تصور کن همجنس‌گرایی طبیعی باشد ولی دگر جنس‌گرایی غیر طبیعی و غیر اخلاقی و حرام!

چند مدت پیش فیلم کوتاهی با نامImagine A World Where Being “Gay” The Norm & Being “Straight” Would Be The Minority انتشار یافت که داستانش به طور خلاصه این است که تصور می‌کند در جهان ما همجنس‌گرایی طبیعی است، ولی دگرجنس‌گرایی طبیعی نیست، یعنی برعکس جهان حقیقی مان را تصور کرده است و در بازی با احساسات عامه و بی‌شعور فرض کردن مخاطب، سعی در طبیعی جلوه دادن همجنس‌گرایی کرده که گویا می‌گوید: “خود را جای همجنس‌گرا بگذار”

کافی است بگوییم: تصور کن دگرجنس‌گرایی طبیعی نیست و به جای آن پدوفیلی طبیعی است!

منصفانه است؟ اینطور نیست؟

تصور کن در جهان‌مان پدوفیلی امری طبیعی و اساسی است!

نظرتان چیست؟؟

تصور کن بلوغ اهمیتی نداشته باشد!

تصور کن در رسانه‌ها برای جذب مشتری کالاهای متفاوت تبلیغاتی نظیر پوشاک نازک بچه و با رنگ‌های متفاوت‌، لباس‌های بچه‌گانه‌ایی‌ چاک‌دار، وسایل جلوگیری از اذیت بچه! نشان داده شوند!

حالتان به هم خورد؟! این است احساس دیگران به همجنس‌گرایی!

تصورات زیادی را می‌توان مطرح کرد، کافی است به جای واژۀ “همجنس گرایی” در نام فیلم، هر آنچه که دوست داشتید را بگذارید تا دیگران قبول کنند و به دنبال حقوق خود بروند، این است منطق سازندۀ فیلم!

ادعای سوم:

همجنس‌گرایی انتخاب نیست!

ادعای دیگری که همیشه آن را تکرار می‌کنند، این است که همجنس‌گرایی به این شکل نیست که صبح بیدار بشوید و خود را همجنس‌گرا ببینید! چرا این ادعا؟!

دلایل زیادی می‌توانند باشند که شاید مهم‌ترین آنها بزرگ‌نمایی و منزلت ساختن برای همجنس‌گرایی است و همچنین برای فرار از عدم برچسب خوردن “بیماری روانی” بر روی همجنس‌گرایی است، چون اگر انسان بتواند یک چیز را انتخاب کند، حتما خواهد توانست آن را ترک کند که این یک فاجعه برای همجنس‌گرایی خواهد بود! لذا همجنس‌گرایی نمی‌تواند انتخاب و اختیار باشد! اما آیا این واقعیت دارد؟

قبل از آن باید یک شکاف بزرگ موجود در همجنس‌گرایی را برایتان آشکار کنم، آن هم در همجنس‌گرایی زنان! تاریخ پر از شواهدی است که می‌گویند زنان حتی اگر در طول نصف عمرشان دگرجنس‌گرا باشند، بعدها میتوانند همجنس‌گرا باشند! یعنی می‌توانند آن را انتخاب کنند! چه فاجعه‌ای!

پس چاره چیست؟

چاره نیرنگ آکادمیک است!

اما این بار این نیرنگ چی بود؟ چگونه می‌توانند آن را تلفیق دهند؟ سفسطه‌ها به اتمام رسیدند، جامعه رو به شک به همجنس‌گرایی است، چاره چیست؟!

اما نیرنگ…!

یک پژوهشی تکان دهنده از دکتر گیرالف ریگر در دانشکده‌ی روانشناسی “اسکس” بر روی 235 زن انجام شد و به این نتیجه رسیدند که زن‌ها فقط دو نوع اند: یا دوجنس‌گرا یا همجنس‌گرا، هیچ وقت فقط دگرجنسگرا نیستند!

Women are either bisexual or gay but ‘never straight[1]

این پژوهش که سرتاسر جوامع دانشگاهی و روانشناسی را تکان داد، مورد حملۀ بسیاری از زنان جامعه قرار گرفت، در دیلی میل و تلگراف و دانشکده‌های روانشناسی مقاله‌های زیادی در رد این پژوهش نوشته شدند، مردها به همۀ زنان شک کردند، مردها از زنان نفرت پیدا کردند، مردی که یک مقاله در سایت “مجانین” روانشناسی و رونکاوی نوشته است، گفته “ما نمی‌توانیم نیازهای زنان را کامل رفع کنیم… من خودکشی خواهم کرد…!”، اما چه فایده، این عکس العمل‌ها شاید فایده‌ای نداشته باشند، چون به قول معروف پژهوش “فکت” است!

چه نیرنگی، چه سفسطۀ پیشرفته‌ای، چه فراری، بنده حق ندارم از خود نظری داشته باشم و این پژوهش را رد کنم، همان‌طور که گفتم مقاله‌های زیادی در رد این پژوهش نوشته شدند، شاید برای کسی که مغزش را با این نیرنگ‌ها بسته فرجی باشند! اما چیزی که میتوانم از خود ادعا کنم این است که این امر و پژوهش نشانۀ ضعف در اثبات معمول بودن همجنس‌گرایی است.

برگردیم به سراغ اصل مطلب، آیا وقعا انتخاب نیست؟

روشن و آشکار است کسی که در طول عمر خود با رفتاری زندگی کند و برایش آشنا باشد، اگر با رفتاری بر ضد این رفتار رو به رو بشود حتما آن را رد میکند. این همان مسئلۀ همجنس‌گرایی در مردان است. اما در زنان این امر متفاوت است، زنان مغز با انعطافی دارند و همواره حاضر بر هضم افکار و ایدولوژی‌ها و رفتار جدید هستند و این دقیقا همان دلیل است که زنان میتوانند همجنس‌گرایی را انتخاب کنند اما در مردان این امر “به ندرت” اتفاق می‌افتد! آری مردانی هم هستند که می‌توانند همجنس‌گرایی را انتخاب کنند! ومدافعین همجنس‌گرایی همیشه برای فرار از این‌گونه حالت‌ها به این‌گونه مردها برچسب دوجنس‌گرایی را می‌چسبانند. اما چه فایده، به هر حال به جنس موافقش گرایش پیدا کرد و آن را “انتخاب” کرد، مگر این‌طور نیست؟!

بگذاریم ببینیم دیگران چه می‌گویند؟

دکتر سوکاریدس و همکارانش طی پژوهشی به این نتیجه رسیدند که: “دکتر سوکاریدس و همکارانش به پژوهش‌هایی استدلال کردند که تغییر عادت‌های همجنس‌گرا به شخصی طبیعی “ممکن است” پس گفتن اینکه همجنس‌گرا نمی‌تواند تغییر کند، اشتباه است”[2]

رییس پیشین انجمن روانشناسی آمریکا می‌گوید که رفتار همجنس‌گرایی را می‌توان تغییر داد.[3]

رفتاری را که می‌توان اختیاری ترک کرد حتما یک انتخاب اختیاری بود!

اما به راستی چرا همجنس‌گرایان به این خرافه اعتقاد دارند؟

می‌گویند این امر را در خود کشف می‌کند، یعنی بعد از مدتی از پیدا کردن این رفتار تسلیم این بیماری می‌شود، چیزی که از قبل متوجه آن نبود و بعدا پیدا می‌کند.

اگر تسلیم این امر شویم، باید بگوییم که یک بیمار دچار مازوخیسم یا سادیسم چه وقت متوجه رفتار خود می‌شود؟ آیا این به بیماری خود جلوه طبیعی بودن می‌دهد؟

در حقیقت باید تسلیم این امر شد که این بیماری به هیچ وجه کشف شدنی نیست، بلکه یک اختراع وهمی است، در واقع باید گفت: “وجود این پدیده در مغز قربانی تلقینی را وهما به شخص نسبت می‌دهد که این واقعیت است”. قربانی چه چیزی؟ “قربانی تبلیغ دیگران”

چرا از زمانی که تبلیغ همجنس‌گرایی بیشتر شد، بیماران بیشتری به وجود آمدند؟

دلیل خیلی واضح است، نیرنگ رسانه‌ها و شعارات تاثیر بسزایی در اختراع این پدیده در مغز قربانیان دارد.

با دانستن ریشۀ همجنس‌گرا شدن یک شخص (به خصوص در کودکی و نوجوانی) این مسئله واضح‌تر می‌شود که سبب این انتخاب، تبلیغ و تلقین بود.

چه چیزی موجب به وجود آمدن این بیماری بین دو شخص برای اولین بار شده است؟

آیا درست نیست بگوییم که وجود تشویق و تبلیغ و تلقین در تجمعات (مانند مدارس) باعث به وجود آمدن این بیماری است؟

سفر از دوست معمولی به عشق و عاشقی از نوع وهمی واقعا چیست؟

” ببین تو رو دوست داره! …. یبار ازش شنیدم میگه من عاشقشم … فکر کنم شما دوتا رابطۀ خاصی بینتونه…میگم اون پسره چرا دفترش پر اسمت هست؟!…”

شعارهای یک بیمار به شخص طبیعی:

“بیمار: فکر کنم من عاشق اون شدم! قربانی: یعنی چی؟!

بیمار: ولی من متوجه شدم بیشتر از تو خوشش میاد، رو نیمکتش همش اسم تو هست، برو خودت ببین!”

این شعارها و تبلیغ‌ها برای یک همجنس‌گرا خاطره‌ای فراموش نشدنی است و نمی‌توان این حقیقت را انکار کرد!

البته همجنس‌گرایی در زنان این شکاف را واضح‌تر می‌سازد، چون حتی در دانشگاه‌ها این اتفاقات صورت می پذیرد.

ادعای چهارم:

همجنس‌گرایی و ژنتیک!

آیا دلائل ژنتیکی وجود دارند که طبیعی بودن همجنس‌گرایی را اثبات کنند؟

جواب: خیر

در قسمت علوم اعصاب دانشگاه کانادا، سال 1999 ردی بر تحقیق دین هامر سال 1993 که خود دین هامر بعدا آن را رد کرد و اعتراف کرد: من هیچ‌وقت نگفتم که آن مشخص شده است بلکه ممکن است بعضی خانواده‌ها در آن دخیل باشند.

اما یکی از موفق ترین تحقیقات مربوط به ژن همجنس‌گرایی: به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان یکی از توام‌ها همجنس‌گرا و دیگری همجنس‌گرا نباشد – یعنی نسبت مشترک بودن همجنس‌گرایی بین توام‌ها 100 درصد است – ولی همۀ پژوهش‌ها عکس این امر را ثابت کردند، بعضی‌ها نشان دادند نسبت در مردان 11 درصد و در زنان 14 درصد است.[4]

و پژوهشی جدیدتر ثابت کرد که 7.7 درصد در مردان و 5.3 درصد در زنان.[5]

و بزرگ‌ترین پژوهش ثبت کرد که نسبت در مردان 39 درصد و در زنان 19 درصد است.[6]

و همچنین تاثیرات هرمونی قبل از تولد ضعیف است.[7]

و تحقیقی دیگر از ویلیام بیلی و ریتشارد بیلارد درمورد توام‌های متماثل انجام شده است. این تحقیق درمورد رفتارهای جنسی توام‌های همجنس‌گرا صورت گرفت و نتیجه این بود که رفتارهای جنسی بین دو توام کاملا متفاوت است و ممکن است یکی از آنها همجنس‌گرا باشد و دیگری همچین رفتاری به هیچ وجه نداشته باشد و این یعنی مسئله ارتباطی به ژن ندارد. بلکه بیشتر تعجب آور است، این امکان را دارد که یکی از توام‌ها به همجنس خود گرایش پیدا کند و دیگری از همجنس‌گرایی تنفر نشان دهد؛ بلکه ممکن است از همجنس‌گرایی هراس داشته باشد!!!

اولی هوموسکشوال و دیگری هوموفوبیک[8]

[1]http://www.telegraph.co.uk/…/Women-are-either-bisexual

[2]http://www.psychiatricnews.org/pnews/98-04-17/browde.html

[3]http://www.thenewamerican.com/…/11640-former-apa

[4]http://www.hollanddavis.com/?p=3647

[5]http://iserp.columbia.edu/…/opposite-sex-twins-and

[6]http://link.springer.com/article/10.1007%2Fs10508-008-9386-1

[7]http://mygenes.co.nz/Phoenix2.htm

[8]Archives of General Psychiatry, December 1991

نظرات بسته شده است.